آن روی خبر اعلام دستمزد کارگران در جلسه شورای عالی کار چه گذشت؟
کاروخدمت: لحظاتی نفس گیر، بعد از پشت سر گذاشتن دردی به بلندای یلدا، آرامشی از به عاقبت رسیدن یک تکلیف، نفس هایی که در سینه حبس شده بودند را خوب یا بد، آزاد کرد.
به گزارش کاروخدمت به نقل از مهر - گروه اقتصاد، فاطمه امیراحمدی: پرونده مزد ۱۴۰۴ امسال خیلی زودتر از سالهای قبل به انتها رسید. لحظات پر از اضطراب و التهابی که هر چه به ساعات پایانی سال نزدیک تر می شد تنش هایش بیشتر و موقعیت را مشکل تر می کرد. امسال اما نماینده دولت به شکلی دیگر ظاهر شد.
خبرنگاران چاق سلامتی از جنس این شب ها را یکی یکی با ورود به اتاق روابط عمومی با لبخندی به فاصله امید و ناامیدی، از نتیجه این ساعت ها، تحویل هم می دادند. برخی افطار کرده و نکرده ساعت ۱۹ راهی وزارتخانه ای شده بودند که حامی بزرگترین قشر شاغل کشور یعنی کارگران است.
دست ها زیر چانه یا گره خورده در هم، در زمانی نامتناهی، در سکوتی معنادار در خود غوطه ور بودند. یک سوال روی دور تکرار بازپخش می شد «به نظرتون امشب تموم میشه؟» باردیگر سکوتی فضا را به بند می کشید. خبرنگار جدید که وارد می شد بدون این که بداند این سوال بارها از دهان ها به بیرون پرتاب شده است، باردیگر می پرسید «به نظرتون امشب تموم میشه»؟
همه که جمع شدند، پرسش تغییر نمود «یعنی چند درصد افزایش اتفاق میفته؟» یکی می گفت خوشبینانه ۲۲ درصد مثل پارینه. دیگری می گفت «نه بابا وزیر ۳۵ درصد اعلام کرده». یکی هم که خیلی به فضا امیدوار بود گفت «دعوا سر ۴۵ درصد به بالاست!». همه؛ «نه بابا عمراً».
تکرار سکوت و بیکاری برای جنس خبرنگار، فرسایش است. نق زدن ها آغاز شد. چرا باید رسانه سیما در جلسه حضور داشته باشد اما باقی در لحظاتی پر التهاب، استرس رسیدن زمان موعود را در فضایی منفعل صبوری کنند. یکی از خبرنگار عزم رفتن کرد. توجیه ها از هر سو بلند شد. «خبری نیست فقط شاهد بحث کردن ها هستند»، «خبری شد خیالتون راحت در جمع اعلام میشه» و…. لختی فضا او را هم مجاب به نشستن کرد.
اما در این لحظات ساعت روی دیوار بیش از هر کس و هر چیز نگاه ها را به جان می خرید. ساعت از ۲۱ گذشت. «پس چرا خبری نشد؟»، «بابا این مساله تا آخر هفته میکشه»، «وای نه… خدا کنه همین امشب تموم بشه»، «یعنی فردا شب هم همچنین علافیم» و....
دیالوگ ها بلند بود اما گویی هر کس با خودش واگویی می کرد و با این آوا به آرام کردن خود و فضای سنگین حاکم کمک می کرد.
بالاخره به طبقه هشتم و محل چانه زنی شرکای اجتماعی راهنمایی شدیم. باز هم نشانده شدیم به انتظار.
گاهی همهمه اتاق جلسه موزیانه به بیرون درز می کرد. ذهن های تشنه و قلم های آماده به یراق با شیره جان می نوشیدند. اما از این همهمه کلمات معناداری بیرون نمی آید و آواها گویای تلاش سرسختانه ۳ جانبه بود.
امسال سختی معیشت کفه ترازو را به طرف کارگر سنگین تر کرده بود. دیگر، سخنان سرسختانه افزایش مزد و افزایش نرخ تورم شنیده نمی شد. همه از معیشت جامعه کارگری واگویه می کردند.
شنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۳ با شتاب درحال تاختن و به تاریخ پیوستن بود اما با وجود این که عقربه های ساعت عدد ۱۱ (ساعت ۲۳) را نشان می داد وزیر، بیرون آمد ولی بجای قرار گرفتن در جایگاه و پاسخ به نگاه های خبرنگاران، راهش را به اتاق دیگری کج کرد. حال چانه زنی وزیر با نمایندگان کارفرمایی به جانبداری کارگران وارد مرحله جدیدی شده بود.
انگار صحبت از افزایش ۴۵ درصد به بالا بود؛ اما نه گوش ها و نه ذهن ها آماده هضمش نبودند بااینکه صحبت خبرنگاران به ۵۰ درصد به بالا هم رسیده بود. همه در خلأ موجود، فکر می کردند شایعه ای پیچیده اما حکایت یک کلاغ و چند کلاغ است.
وقتی برخی نمایندگان مثل خبرنگاران بهت زده منتظر پایان این لحظات بودند، می توانستی به یک معادله چند مجهولی برسی که اگر جمع بندی انجام شده ادامه رایزنی چه مدلول دارد؟!
وزیر کار یک تنه درحال چانه زنی برای تامین رضایت نماینده کارفرمایی برای سهم خواهی بیشتر، برای قشری که بار تولید را به جان می کشد، بود. اما دیوار پولادین بالاتر از این را بر نمی تابید. یکی از خبرنگاران مطبوعات که تلاش می کرد تا خبر را به چاپ فردا برساند، ناامید، همکاران خودرا به خدا سپرد و گفت «فردا شب می بینمتون».
دیگر زمان، زیادی کش آمده بود. چراها از فعالیت خبرنگاران، به طرف ناخشنودی پیش رفته بود؛ «چرا با فلانی مصاحبه گرفته شد». هر کس برای استراحتی کوتاه در فضا پیدا می شد به هر ترتیبی خبرنگاران بدنبال دریافت اطلاعاتی هر چند جزئی بودند. «سر و صدا زیاد است» و…. چانه زنی شرکای اجتماعی یک طرف و رایزنی رسانه های مختلف در سوی دیگر، لحظات را به صدا درآورده بود. حالا دیالوگ ها جدی تر شده، فقر، تامین معاش، رفاه حداقلی و در ادامه، این خط رسید به نظریه پردازان داخلی از «عظیمی ها» و «مشکات ها» تا اندیشه مؤمنی ها و مالجوها. زیرپوستی، تفکرها به جان هم افتاده بودند. تو در خود مرور می کنی نظریه ای که می گوید تا نیازهای اولیه تامین نشود، خودشکوفایی دست یافتنی نیست. حال دیگر ۲۵ اسفند به تاریخ پیوسته بود و چند دقیقه ای از عمر ۲۶ اسفند نگذشته بود که به خبرنگاران گفتند آماده باشید. صف بسته شد، نظمی در دل بی نظمی. چراغ دوربین ها، تنظیم لوگوها و جنگی همیشگی که میان خبرنگاران غیر تصویری و تصویری، فضا را آرایش رزمی برای نوشتن و گرفتن می کند.
اعداد به ریال و تومان خوانده شد، در فضایی که جسم ها را هیجان سرپا نگه داشته بود و ذهن هایی پر از معادله هایی مجهول. مشتی عدد در فضا رها گردید. بلاتکلیفی ما در ریال و تومان اینجا بیشتر نمود یافت؛ که چرا یک دفعه برای همیشه خودمان را از سردرگمی ریالی و تومانی نجات نمی دهیم.
اینجا عددها بودند که حکمرانی می کردند و بیش از آن، گوش ها بودند که تشنه شنیدشان وقت کشی می کردند. رقم هایی باارزش در بازنشر اطلاعاتی که در پشت آنها معناها حیات می یافتند. اعدادی که بار یک سال زندگی گروه انسانی را به دوش می کشند؛ جا به جا شدن حتی یک صفر و یک، معادله را برهم می زند.
آری برای اطمینان اعداد باردیگر و سه باره بازی کردند و در تاریکی شب جان ها نسبتاً روشن شد از حمایتی بااینکه جزئی. حال بعد از پشت سر گذاشتن دردی به بلندای یلدا، آرامشی از به عاقبت رسیدن یک تکلیف، نفس هایی که در سینه حبس شده بودند را خوب یا بد، آزاد کرد.
منبع: كاروخدمت
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب